ا (انسان) استثنائاً اين فرق را دارد که اگر خبر داشته باشد که تجلی از خداست، آرامش مييابد و براي او رضايت و ابتهاجي پديد ميآيد که وقتي خبر ندارد اين چيزها برايش پديد نميآيد. اگر اين درست باشد، خدا را دوست داشتن يعني هستي را دوست داشتن. بنابراين ، براي دانستن اينکه کسي خداپرست و خداگرا هست يا نيست بايد ديد آيا به کل اين نظام راضي است يا نه. هرکه به کل اين نظام رضايت دهد (که رضايت دادن به يک قسمت از آن بسيار مشکل است) خدادوست است. قسمت مشکلي که نميتوان به آن رضايت داد، شرور هستي است. بنابراين، به نظر من انسان معنوي به شرور هم رضايت ميدهد. يعني تمام بديهاي طبيعي چه بديهاي اخلاقي، چه بديهاي عاطفي (و اگر به بديهاي مابعدالطبيعي هم قايل باشيم) به تمام اين بديها رضايت ميدهد. يعني در عين اينکه ميبيند فراوان بيگناهاني هستند که رنج ميبرند و بسا نيکوکاراني هستند که به حسب ظاهر پاداشي نميگيرند، در عين اينکه ميبيند ظلم و فريبکاري و خشونت و بيماري و زلزله و رعد و برق و همه شرور طبيعي و عاطفي (مثل دندان درد و ...) هست، همهی آنها را رويهمرفته دوست ميدارد، اما رويهمرفته رضایت میدهد یا دوست میدارد به معناي آن نيست که با اين شرور مقابله نميکند. چون يکي از چيزهايي که بايد به آن رضا بدهد، اختياردار بودن انسان است وآن را اعمال ميکند. پس انسان معنوي در عين اينکه هم در بيرون و هم در درون خود مشغول مقابله با پلشتيها و بدکاريهاست، به کل نظام رضا داده و تسليم کل نظام است. اين تلقي من از رابطه انسان و خداس 37-349 ( السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها)...
ما را در سایت 37-349 ( السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : nobody105557 بازدید : 104 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 16:05